یــاבت بخیـ ـ ـر لعنتــے

בیـگر عروسک بـازﮯ نمﮯ کنم(!)

بُـــــــزرگ شــدم.

خوב عروسکـﮯ شـבه ام.

آنقـבر بازﮯ ام בاבه انـב که قلبـــم با

تکه پارچه هایرنـگــارنــگ وصله خورבه اســت،

لااقل تو בیگر قلـــب پــارچه اے ام را پاره نکـטּ..(!)

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت14:42توسط یـه آدم | |

 

آدَمـایـی کـه رَفتـَن


یـه روزی بـَر می گـَردَن


ولی دُرُسـت وَقتـی که دیـگه منتـَظِرشون نیستـی
 

 

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت14:35توسط یـه آدم | |

פֿــُـدآیــآ:

وَقتــ کـَـردے


مَسیــر زِنــدِگــے مــآ رو بـَــررِســے مُجـَــدَد کـُـטּ


قِسمَتـــِ آســفـــآلتِــش دَقیقــاً اُفتــآدهـِ رو دَهَــنِـموטּ...!

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت14:30توسط یـه آدم | |

شب...

تنهایی....

سکوت

و سیــــگار.....

این است روزگار من.....!

 

 

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت2:25توسط یـه آدم | |

پـُشتـَت رــا کــَرבی.....


پـُشتــَم خالـ
ـے شـُב مـِهرَبـان بیـوَفـایـَم....!

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت2:20توسط یـه آدم | |

اهــ ـ ـای رهگـذر...


از کنـار نـوشتـه هـایم کـه رد میشـوی...


گـوشهـایت رــآ بگیـر...


اینجـا جیـغ دختـری کـه زیـر آوــآر بغـض هـایش مـانـده...


آدم رـــآ کـر میکـند...

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت2:8توسط یـه آدم | |